با نزديك شدن عدد سن و سال بنده به سالهاي پاياني دهه دوم زندگي (يعني ديگه سن و سالي داره ازم ميگذره و ...!)، خواهي نخواهي بايد از چيزهايي گذشت و به برخي چيزهاي ديگر روي آورد. اگر چه به قول مقاله اي كه خواندم، شايد و بايدي در كار نيست! گويا صحبت از بحراني است به نام «بحران سي سالگي». ما كه نمي دانستيم، شما هم اگر نمي دانيد و مخصوصاً هنوز مدتها تا رسيدن به اين بحران وقت داريد، اين مقاله را بخوانيد تا حواستان جمع تر باشد.
در جايي از اين مقاله آمده است:
واژه گذرگاه یا دوره گذار، واژه مورد علاقه روانشناسهایی است که عمرشان را گذاشتهاند روی مطالعه مرحلههای عمر من و شما! یکی از این روانشناسهای رشد - که با نظریهاش آمار همه سالهای عمر را گرفته و پته بحرانهایمان را ریخته روی آب - یک فرانکفورتی آرام به نام اریک اریکسون است.
به نظر او از موقعی که پرستار بخش زایمان بیمارستان میزند به پشتمان و گریه میکنیم تا موقعی که عمرمان را میدهیم به همدیگر(!)، از 8 مرحله جانانه عبور میکنیم.
تا اینجایش که من و شما هم میتوانیم عمر آدم را تقسیم بندی کنیم اما اریکسون برای هر مرحله، یک تکلیف اصلی هم در نظر گرفت و اصرار داشت که اگر ما نتوانیم یا شرایط طوری باشد که نتوانیم تکالیفمان را حل کنیم، نمیتوانیم با موفقیت برویم مرحله بعد و «گیمآور» میشویم. البته نرفتن به مرحله بعدی زندگی، متاسفانه مثل بازیهای رایانهای، «بازی» نیست و عبورنکردن همانا و بیماریهای روانشناختی همان!
متن كامل اين مقاله را در اينجا بخوانيد: اي كه 30 سال رفت و در خوابي!