سلام آخر

امروز اتفاقاً متوجه شدم كه 26 مرداد، سالگرد اولين روزي است كه اولين پستم را در اين وبلاگ گذاشتم...
خوب! اين، اهميتي در نگاه شما نداره اما براي خودم كه لحظه ها و روزهاي مختلفي رو در قالب نوشته ها در اين وبلاگ گذراندم، مهم هست؛ البته منظورم دقيقاً اين تاريخ نيست بلكه بيشتر منظورم يادآوري نوشته هاي تلخ و شيريني هست كه يادآور گذر عمر و لحظه هاي گذشته مي شوند و...
...
خودم، آنچه بودم، آنچه هستم و آنچه... - اگر از پس اين لحظه هايي كه دارم مي نويسم آينده اي هم باشد!- در آينده خواهم بود!

اغلب، روزهاي شبيه به هم زيادند و آنچه آنها را از هم متمايز مي كند همين من و توييم كه در آمد و شد روزها، تغيير مي كنيم.
و
آنچه مي ماند،
...


مجتبي معظمي:
ساده بگویم
نگاه زاده ی علاقه است

اگر دو چشم روشن عشق به تو نگاه کند
دیگر تو از آن خود نیستی

زمان می گذرد
زمانه نیز هم
کودک می شوی
جوان هستی و جوانی نمی کنی
می گذری
پیر می شوی
مــــــی مـــانـــــی

باز هم در پی گمشده ای هستی
که با تو هست و ...
... نیست

و باز در پی آن علاقه ی پنهان، آن نگاه همیشه تازه هستی
باز آن دو چشم روشن عشق را در غبار بی امان زمان جستجو می کنی
غافل از آن که او دیگر تکه ای از تو شده
سایه ای خوش بر دل تو

گوشه گوشه ی این دل خراب
سرشار از عطر نگاه توست
عزیز دل

Blogger

Check Google Page Rank