راهروها

میان راهروهای بیمارستان راه میرم و تمام آنچه گذشت رو به خاطر میارم...هرچی جلوتر میرم احساس میکنم تنگ تر و تنگ تر میشه، این راهروهای طولانی ...
باریک تر و ...

...
- نه آقا! حالم خوبه! ... خوب خوب!

پ.ن1 : وای مرا ساده سپردی به باد
حیف که نشناخته بردی ز یاد!

پ.ن2 : به فکر یه وبلاگ دیگه هستم! جایی که جسارت حرف زدن (به قول استاد محمدحسن) درش رو داشته باشم.
Blogger

Check Google Page Rank