کارآموزی! ... وقتی صحبت از کارآموزی میشه، اولین چیزی که یادش می افتم، بوی پودر رختشوییه!!! آخر این پست میگم چرا!
الان، بیشتر از یک ماهه که توی یک کارخانه نورد دارم دوره کارآموزی رو میگذرونم ( و شاید یکی از دلایل اصلی اینکه وبلاگ خیلی دیر به دیر آپدیت میشه، همین و مشغله هایی از این نوع هست!).
دوره کارآموزی دوره ای هست که دانشجوی اغلب رشته های فنی و مهندسی و بعضی رشته های
دیگه باید در دوره لیسانس بگذرونه و حدود دو ماه در واحد مرتبط با رشته مشغول به کار بشه. به نظر من بهتر بود که به جای گذروندن یک سری از واحدهای بیخود و غیرمفید، حداقل از سال دوم این کارآموزی شروع میشد و هر سال هم ادامه داشت! تازه همین جا است که معنی خیلی از چیزهایی رو که توی درسهای مختلف طوطی وار حفظ می کردیم - و نمی کردیم! - رو می فهمم.
اگر در جریان کار باشید کارخانه نورد از جمله پرسروصداترین کارخانه ها است. تعداد زیادی غلتک که همه در جریان نورد قطعه ای(فولادی) رو با سطح مقطع بیشتر وارد خودشون می کنند و از طرف دیگه با سطح مقطع خیلی کوچکتر، اما با طول زیادتر خارج می کنند.
زیر سقف کارخانه همیشه لایه هایی از مه سیاه رنگ دیده میشه که روسیاهی حاصل از اون روی همه چیز میمونه! ... دستتون با هرچیزی که در کارخانه برخورد کنه دودی میشه و مجبور میشی برای اینکه اثرش رو دستتون باقی نمونه، دستتون رو با آب و مخلوطی از پودر رختشویی و نرمه های چوب بشورید. به خاطر همین هم هست که همه جا، بوی پودر رو میشه احساس کرد!
موقعیت کارخانه، یه جایی پایین کوههای سرسبز شمال و بین کوه و دریا (دریاچه خزر) است! ... یه قلب فولادی تو سینه ی طبیعت؟!!
همونطور که میدونید گاهی اوقات چرخها بر وفق مراد نمی چرخند و ...
با تمام این اوصاف، این نیز بگذرد و باز هم به خانه بر می گردیم!
ادامه دارد ...