دومین سلام!

سلام! ...
این بار بر خلاف همیشه میخوام با سلام شروع کنم! ... همیشه که نه... یادم هست - و خوب هم یادم هست - اولین باری رو که تو این وبلاگ نوشتم : سلام! ...
و گفتم:

گاهی اوقات با خودم فکر می کنم که چرا ما آدما بعضی از مواقع سر چیزای کوچیک و بی ارزش همدیگرو ناراحت می کنیم! چرا لحظه های باهم بودن رو که میتونه جزء لحظه های شیرین زندگیمون باشه با حرفای پوچ و بیهوده تلخ میکنیم! ... چرا یادمون میره که ما چند روزی بیشتر تو این دنیا مهمون نیستیم! چرا قدر همدیگرو نمی دونیم ...
یک لحظه فکر کنید! ... فقط یک لحظه فکر کنید به آدمهایی که فرصت آخرین نگاه و خداحافظی رو پیدا نکردند... به آدمهایی فکر کنید که غرورشون به اونها اجازه ی یک عذرخواهی کوچک رو نداد و مرگ فرصت هر کاری رو از اونها گرفت... به آدمهایی فکر کنید که روزمرگی های دنیا، فرصت گفتن یک « دوستت دارم » خشک و خالی رو هم ازشون گرفته! ...
گاهی اوقات خیلی دور میشیم!... از خودمون و از اطرافیانمون!...جایی خوندم : « دیروز گذشته است! آینده، ممکن است هرگز وجود نداشته باشد؛ لحظه ی حال تنها فرصتی است که برای رسیدگی و مراقبت از عزیزانت داری! ».
خوب! تو کجایی؟!...
الان من دیگه اونجا نیستم ... اوضاع یه جورایی خیلی فرق کرده! ... اگر تا الان هم به جایی نرسیدیم یادت باشه تا زنده ایم فرصت برای خوب بودن هست! اما اینکه تا کی فرصت برای زنده موندن هست با خداست!
همه ی این حرفا رو زدم که بگم فرصتها رو از دست ندیم که این قافله ی عمر عجب می گذرد ...
باز هم دور و برمون رو با چشمای باز ببینیم ... ببینیم کجاییم!
یک سال گذشت و آینه ها یک ساله شد!
شاید برای یاد آوری این یکسالی که گذشت، این عکس یادگاری بد نباشه!

قالب اول آینه ها

خوب! این هم از قالب جدید!

Blogger

Check Google Page Rank