بدرود!

بدرود مي كنم تو و شعر و ترانه را
ديوارهاي كهنه و مانوس خانه را

بايد به خاطرات فراموش بسپرم
شبهاي شعر و خاطره هاي شبانه را

آن بوسه هاي گرم كه لبهايمان ربود
واين اشكهاي ريخته بر روي شانه را

تو با تمام عاشقي ات گوش مي كني
اين آخرين غزل، غزل عاشقانه را

اينك پرنده مي شوم و ترك مي كنم
با بالهاي سوخته ام آشيانه را

از نو، زمان ديگري و جاي ديگري
آغاز مي كنيم مسير زمانه را

محمود سنجري

Blogger

Check Google Page Rank