سفر ترا به سلامت,مرا به من بسپار
مرا به لحظه بدرود خويشتن بسپار
غرور شعر مرا پيش پاي آتش ريز
به داغگاه دلم حسرت سخن بسپار
مرا كه دورترين شاخه ام بهاران را
به خاك فاجعه,عريان و بي كفن بسپار
سرود تلخ مرا اي صلابت تاريخ!
به ذهن نارس اين عصر دلشكن بسپار
شبانه كوچ كن از سرزمين لالائي
مرا به خوابگه سرد ياسمن بسپار
چو عطر پونه به دامان آسمان آويز
مرا به غربت پهناور دمن بسپار
دل مرا كه پر از نوحه ي پريشاني ست
به قمريان جدا مانده از چمن بسپار
به كوچه هاي تهي مانده از ستاره ام,هر شام
دوباره مست و غزلخوان و گامزن بسپار
ز خط خاطره ام بگذر,اي طلائي رنگ
سفر ترا به سلامت مرا به من بسپار
از زنده ياد شيون فومني