در حالي كه چند قدم تا مدرسه فاصله داشت، به مادرش گفت:
خانوممون گفته بود امروز بايد پوشه بيارين! ... من فراموش كردم...
نگراني در چهره اش بيداد مي كرد!
مادر گفت: خانومتون گفته بود؟ ... حالا اشكال نداره!
اما كودك همچنان -و شديداَ- مظطرب بود!
برچسبها: روزنوشت